واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
بزّاز |
پارچه فروش |
بی انصافی |
بی عدالتی |
گوناگون |
مختلف |
تاختن |
سواره و با سرعت رفتن |
جوانمردی |
بخشندگی، کمک کردن |
معذرت |
عذر خواهی |
ثواب |
پاداش و مُزدِ عمل خوب |
متأسّفم |
افسوس می خورم |
زبان سبز |
سخنانی که همراه با شادی و شادابی باشد |
||
دوره گرد |
فروشنده ای که جای مشخّصی ندارد |
||
همنوع |
افرادی که از یک نوع هستند |
||
دلم راضی نشد |
نتوانستم بپذیرم و قانع بشوم |
||
تا آبادی خیلی راه داریم |
تا روستا راه زیادی مانده است |